English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5885 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take it <idiom> U تحمل مشکلات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We have problems of our own. U ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
growing pains U مشکلات
difficulties U مشکلات
battle problems U مشکلات رزمی
economic problems U مشکلات اقتصادی
problem checklist U فهرست مشکلات
bite the bullet <idiom> U فائق آمدن بر مشکلات
on one's feet <idiom> U رهایی ازبیماری یا مشکلات
work in U مشکلات را از میان برداشتن
There is a mountain of difficulties . U کوهی از مشکلات وجود دارد
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
structure U تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
structures U تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
pull off U باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
structuring U تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
calculator U ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
calculators U ماشین الکترونیکی که پاسخ مشکلات عددی را میدهد
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
alpha beta technique U روشی در هوش مصنوعی برای حل بازی ها و مشکلات استراتژیک
through thick and thin <idiom> U دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. U او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
orientated U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان ساده برخی مشکلات را میدهد
problem U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problems U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
agony aunt U شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود
user U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
users U زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
flutter U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
Biomimicry U تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
fluttered U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttering U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters U کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
semaphore U مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
troubleshooters U شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
troubleshooter U شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
tolerances U تحمل
enduringness U تحمل
endurance U تحمل
good humor U تحمل
tolerance U تحمل
passiveness U تحمل
longanimity U تحمل
toleration U تحمل
insufferable U تحمل ناپذیر
abhide U تحمل کردن
bearing capacity U قدرت تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
beyond bearing U غیرقابل تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
beyond bearing U تحمل ناپذیر
abiding U تحمل کننده
experiences U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
intolerance U عدم تحمل
tolls U تحمل خسارت
tolling U تحمل خسارت
sustainable U قابل تحمل
toll U تحمل خسارت
experience U تحمل کردن
defrayal U تحمل هزینه
tolerator U تحمل کننده
intolerability U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
intolerancy U عدم تحمل
keep up U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
impassibility U تحمل ناپذیری
good humouredly U با صبر و تحمل
dree U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
insupportable U تحمل ناپذیر
endurable U تحمل پذیر
sufferable U تحمل پذیر
intolerable U تحمل ناپذیر
expected time U زمان تحمل
fault tolerance U تحمل نقص
forbore U تحمل کرد
frustration tolerance U تحمل ناکامی
supportable U قابل تحمل
weathers U تحمل یابرگزارکردن
bearable U تحمل پذیر
tolerate U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
forbearance U تحمل امساک
unbearable U تحمل ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
tolerable U تحمل پذیر
tolerable U قابل تحمل
support U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
weather U تحمل یابرگزارکردن
weathered U تحمل یابرگزارکردن
withstood U تحمل کردن
scrambler U وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scramblers U وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
tolerably U بطور قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
intolerable U غیر قابل تحمل
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
to live through something U چیزی را تحمل کردن
stress tolerance U تحمل فشار روانی
tolerance U حدود قابل تحمل
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerances U حدود قابل تحمل
bearingly U از روی تحمل و بردباری
borne U تحمل کرده یاشده
stomachs U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
gameness U طاقت تحمل مصائب
outstand U بیشتر تحمل کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
comporting U جور بودن تحمل کردن
tie U عضو تحمل کننده کشش
comports U جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
comported U جور بودن تحمل کردن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
ties U عضو تحمل کننده کشش
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1big bad wolf
1I solve my economical problems urgently
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com